-
مسافرم...
یکشنبه 23 آبانماه سال 1389 11:32
شمرده ام تمام ذره های فاصله میان این فضای ناتهی ز خاطره چو حجم بیشمار یک قسم فشرده دل به سینه ام شوم مسافر غریب کوره راه دل شدن روم سفر روم که خاطرات خود چو بذر یک مراد دور به خاک ره سپارم و ...
-
همینجوری!!!
شنبه 3 مهرماه سال 1389 10:48
ترجمه کن سکوت را برابر هزاره ها که قرن دل شدن چو می رود به زیر توده های خار و گل ز یاد من ز یاد او ویا دمی ز یاد تو رود هوای کوچه باغ دلگشا به زیر سایه سار توت که شهد آن چو می چکید به تار گیسوان من خیال نازک مرا همی که نوچ می نمود تو را سکوت خاطره مرا خیال و او همه هوای دل شدن... ترجمه کن سکوت را که بغض مرد شکسته پشت...
-
تجارت
دوشنبه 1 شهریورماه سال 1389 18:41
تا حالا با خدا معامله کردین؟ عجب خدائیه! دست میذاره روی همونی که بهش علاقه داری...شاید تنها دلخوشیت باشه تو این زندگی طاقت فرسای امروز! وقتی مجبور به معامله می شید چکار می کنین؟ اونی که باید بدست بیارین چقدر براتون ارزش داشته که مجبور شین بخاطرش چنین قیمتی رو بپردازین؟ دوباره یا بهتر بگم برای چندمین بار مجبور شدم...
-
ع مثل علی...مثل عشق
دوشنبه 1 شهریورماه سال 1389 18:29
علی جز عشق معنایی ندارد لئیمان با علی کاری ندارند
-
فقط یه خاطره!
چهارشنبه 27 مردادماه سال 1389 19:03
چند وقت پیش درگیر ثبت نام کاکل زری بودیم. یکماه و اندی این درگیری به طول انجامید. دردسرتون ندم اینقدر مارو واسه ثبت نام یه جوجه پیش دبستانی بردن و آوردن که دیگه صداکوچیکمون در اومد.هرچقدر هم که پارتی مارتی جور کردیم نشد که نشد. راستش یه کوچولو حق هم داشتن.منطقه به این بزرگی و شلوغی اونوقت فقط یکی دوتا مدرسه دولتی....
-
خواب تو
چهارشنبه 27 مردادماه سال 1389 18:44
دیشب صدای پای تو را خواب هم شنید دنبال رد پای تو تا آسمان دوید در امتداد خط عبور ستاره ها جایی برای تکیه زدن جز عصا ندید م.پیتانکی
-
نقد نقد!
چهارشنبه 27 مردادماه سال 1389 18:41
طلوع ماه رمضان مبارک. دوباره پخش تعهدات قلبی جناب آقای ضرغامی از سر گرفته شده و هر شب روزه داران عزیز پس از تحمل هجده ساعت روزه داری در تابستان باید این سریالهای اعصاب خرد کن را تماشا کنند و در نهایت نظر خواهی و خوب و بد و ... . یه چند سالیه که این حضرت آقا تعهد دادن که ماه مبارک رمضان روی سلولهای خاکستری و پر مشغله...
-
شبهای من
دوشنبه 28 تیرماه سال 1389 17:59
مرا به حال خود گذار که با دلم بسر کنم میان یاس و حسرت و هبوط خود در این کویر پوچ تن هوای خاطرات تو ز یاد خود بدر کنم! مرا به حال سوخته ام رها تو کن شبانه ها که لطف خاطرات جاودانه ات خیال خسته مرا کند طفیلی و دلت به پیش چشم من رود به پای دیگری! مرا به رود پر خروش خامشی تو واگذار که می برد بلور این تنم به آب دیدگان مرا...
-
آزادانه!
دوشنبه 28 تیرماه سال 1389 17:50
ـ به جه می اندیشی؟ ـ به فراسوی خیال که گذر می دهدم از گذر خاطره ها به زمان می بردم در سفری پر اعجاز به همان جا که نخستین نفس گرم تورا همچو بوی خوش عطر گلها به درونم بردم... به تو می اندیشم به تو و خاطره خنده تو که چو خندیدی دل بشد از کف ما و شدم عاشق یکدست و ندانستم کی تو شدی از دستم... ـ به چه می اندیشی؟ ـ به سکوت شب...
-
سالروز شهادت عشق....
دوشنبه 24 خردادماه سال 1389 10:46
یکی گفت: اگر تنها ترین تنها شوم باز خدا هست... و ... گفت: اگر چیزی را دوست داری رهایش کن که گر پیش تو باز گشت آن توست و گرنه هرگز به تو تعلق نداشته است و ... گریستم چه جز گریستن چاره ای دگر نداشتم چه عشق جز رنج تحفه ای دگر بهر من نخواست اشکم چو دید چنین فرمود: در کویر عشق باریده و زمین تر شده و چنانچه پای تو به گل فرو...
-
مکن خطا
یکشنبه 23 خردادماه سال 1389 17:36
مرا بخوان چو برگ گل کنار خود مرا نشان مرا چو آن فتاده برگ سپر به آب رهروان کنار تو مرا خوش است و جان من به جان آن دقیقه لحظه ها کند بسنده دم به دم ۰۰۰ شکفته باغ لحظه ها چو دل کند نظر به آب و آینه چو عشق می کند نمود و جلوه می کند به رقص مرا صدای عاشقی به سوی خود صدا کند شفای هر چه که کنی طلب نکن به آینه خطا مکن خیانتی...