بی منظور...!

معرفت چیست؟ 

کدامین از ما هم توانیم کنیم ترجمه ای از عرفان؟  

معرفت شاید اینست 

که شکانیم دلی را به جفا. 

معرفت شاید اینست  

کودکی را بفروشیم  

به قرص نانی . 

معرفت شاید  

دل سپردن سر پیری باشد. 

معرفت شاید  

مکر ونیرنگ برادر به برادر باشد. 

یا که شاید 

معرفت 

عمق آگاهی یک گل باشد.... 

معرفت شاید اینست 

که گلی را باید در قفس داشت هنوز. 

معرفت شاید 

حبس آواز قناریست میان حلقوم. 

یا که شاید عرفان 

حکم نابخرد یک قاضی عادل باشد.... 

**** 

یا که شاید 

معرفت راز مگوییست که مولا داند 

شعر شبهای درازیست که مولا داند 

**** 

معرفت غنچه گل زیباییست 

که به هر شاخ درختی نتوانیدش یافت 

 

معرفت عطر خوش یاس کبود است 

که کمیاب و گران می یابیش 

 

یا که شاید عرفان  

چشمک شوخ و قشنگ حق است 

که به وقت غم و دلتنگی ها 

ما نمی بینیمش...

هیچی!!

کنایه خوب قصه ایست 

کنایه سرگذشت عاشقان بی نشانه است!!!!! 

۱۳۹۰/۱/۵

سی و سه سال سراب!

کعبه و کربلایم تو بودی 

مهر و محراب قلبم تو بودی 

سینه سوز سکوتت دلم بود 

شعر شبهای تارم تو بودی 

سال جهاد اقتصادی فرخنده باد!!!!

کسی را می شناسم من  

که داغ نی به لب دارد 

هوای عاشقی در سر 

ولی دل پر ز خون دارد... 

 

 ۱۳۸۹/۱۲/۲

******* 

من از میانه تحریم با تو می گویم 

ز داغ داغ حرامیت تو را دیدن 

من از مقابل بن بست یک سکوت بلند 

من از نهایت یک دادخواست بی آغاز  

من از قیام یک دادگاه بی فرجام 

با تو می گویم: 

که رای دادگاه  عالی شهر  

به مرگ حس غریبانه حکم فرموده... 

 

۱۳۸۹/۱۲/۱۶ 

*********** 

 

صدای چک چک باران به روی سقف دلم 

همی کند حکایت لرزیدن دلم 

هوای ابری خاطر هبوط فطرت شد 

عروج خلقت یادم به کاخ حیرت شد 

 

۱۳۸۹/۱۲/۱۸ 

************  

دستار ز سر فتاده حالم 

مست از قدح خیال یارم 

لب بر لب آن همای شیرین 

پیمانه  زهر گشته بارم 

 

۱۳۸۹/۱۲/۲۰ 

************** 

 

خواب بیداری دل را دیدم 

در و دیوار دلم می لرزید 

قاب شعرم چو ترک برمی داشت 

بیت معمور غزل می ترسید 

اشک از حافظه جاری می شد 

زهره بر عید دلم می خندید 

 

۱۳۹۰/۱/۱ 

************* 

عاشقی باران ابیات خداست 

سرگذشت شاعران بی صداست 

 

۱۳۹۰/۱/۲