اثر پروانه ای ....

چیزی تا حالا راجع به " اثر پروانه ای " شنیدین؟

این عبارت "اثر پروانه ای" در پی مقاله ی "ادوارد لورنتس" به وجود اومده! وی در اجلاسی در سال 1972 مقاله ای با این عنوان ارائه داد که آیا بال زدن پروانه ای در برزیل می تونه باعث ایجاد تندبادی در تگزاس بشه!؟

می دونین "آشوب " یعنی چی!؟

همه مون یه درکی از این واژه در ذهنمون داریم.

"آشوب" در لغت به معنای "هرج و مرج و بی نظمی" ست. ریشه لغوی آشوب به کلمه رومی " کائوس" برمی گرده که مفهوم آن متعلق به شاعر روم باستان به نام"اوید" ست. به نظر او "کائوس، بی نظمی و ماده بی شکل اولیه بود که دارای فضا و بعد نامحدودیه!

عبارت عامیانه "اثر پروانه ای" در زبان تخصصی نظریه آشوب،« وابستگی حساس به شرایط اولیه» ترجمه میشه.به غیر از آب و هوا ، در سیستم های پویای دیگه نیز حساسیت به شرایط اولیه به چشم می خوره.

....

در بسیاری از وقایع اجتماعی نیز می توان بجای پیجویی عوامل بسیار پیچیده، با جدی گرفتن عوامل به ظاهر بی ارزش ، به تحلیل صحیحی نسبت به آن واقعه رسید...

***

هیچ حس کردین گاهی و یا شاید اغلب موارد،یهو در بین کار و یا حتی وسط جشن و سرور و شادیاتون، دلتون می گیره ، بهم می ریزین و ...! هیچ متوجه شدین که گاهی حتی وسط غم و اندوهتون احساس خوبی ممکنه بهتون دست بده و یا حتی اون غم بکلی ازتون زائل بشه!

یادمه یه جا اگه اشتباه نکرده باشم از مرحوم دکتر حسابی خوندم که فرموده بودن:" انسان چیزی نیست جز موج!" 

این جمله همیشه و همیشه توی ذهن من موند ، تا اینکه این مطلب بالا رو توی مقاله ای از مجله "قاصدک" خوندم. این دو مطلب توی ذهن من با هم تلاقی کردن و با تجربیاتی که داشتم به یه نکته خوبی رسیدم که شاید شماها خیلی زودتر از من بهش رسیده باشین.

یه موج منفی کوچولو می تونه با کمک "اثر پروانه "ای گاها به یه سونامی بزرگ اونم از نوع آشوبهای روانی اجتماعی تبدیل بشه و خرابکاریای بزرگ و جبران ناپذیری رو در سطح جامعه بوجود بیاره!

یه موج مثبت کوچولو هم می تونه با کمک "اثر پروانه ای" به یه موج بزرگ شادی و رویدادی اثربخش و تحولی عظیم در سطح اجتماع بدل بشه و تاثیرش تا مدتها نه تنها در روند زندگیها بلکه در کل جریان هستی و تاریخ ثبت و موندگار بشه!


حالا بگین،کدومش بهتره!؟ اهل کدومشون هستیم؟!امروز و الان واین لحظه، داریم چه موجی از خودمون ساطع می کنیم؟


مثبت باشیم

یا علی


ب.مهجور

شما هم تا حالا سوهان خوردین؟؟


میگن خوبه گاهی فلسفه بافی کینم!

سختیها مثل سوهان می مونن واسه روح مون!

یه نگاه که به خودم و اطرافیانم میندازم می بینم خیلیا رو می تونم پیدا کنم که همش درحال سوهان خوردنن! البته این آدما رو میشه به دو دسته تقسیم کرد!

یه دسته آدمایین که همش دارن سوهان می خورن،اونم از نوع سوهان قم؛ شیرین، گرون، زیاد در دسترس نیس،لذتبخشه،دست فقرا کمابیش بهش نمی رسه،با بالا پایین رفتن قیمت کره و پسته قیمتش دچار نوسانات اغلب رو به بالا میشه،و....!!! این قبیل آدما هم به نوعی همیشه دارن سوهان می خورن و نمی دونم، میشه با اینا هم همدردی کرد یا نه!!

اما دسته دومی هم هستن که اونا هم همیشه در حال سوهان خوردنن! منتها فرقی که با دسته اول دارن در اینه که اینا، بجای اینکه شکمش سوهان بخوره،روحشون مدام در حال سوهان خوردنه!!!

اینا هر جا برن و با هرکی آشنا بشن، دست به هر کاری بزنن یا هر ابتکار عملی به خرج بدن، چه در حال خواب باشن یا بیداری،چه از کسی متنفر بشن ...یا حتی اگــــــــــه یه دف عـاشـــق بشن،...چه در صحنه سیاست باشن یا فرهنگ و هنر، چه در حال مطالعه تاریخ باشن یا علوم اجتماعی...چه رهبر باشن یا رعیت، هر چی و هر کی باشن، روحشون در حال سوهان خوردنه!

اگه از نزدیک باهاشون آشنا باشی، می تونی راحت جلای روح اینا رو ببینی و صفای باطنشون رو درک کنی!

اینا آدمایین که همش در حال درد کشیدنن و حتی لحظه ای از درد کشیدن فارغ نیستن!دیدمشون که اگه یه دف، یه آن، یه لحظه، ملک عذابشون توی رنجوندن اونا غفلت کنه، خودشون پا میشن و دستی به کمرشون میزنن و سرشونو بالا می گیرن و رو به ملک عذابشون میگن:" آهای مَلِک جون...! حواست کجاس!؟ اوهوی داداش...کجایی...پس درد چی شد!؟"

آره دیگه...اینا اینجورین !

این آدمای عجیب عاشق شدنشون خیلی قشنگه!یه حال و هوای خاصی دارن وقتی دل می بازن! یه جورایی شنیدیم که دیگه دور این مدل عاشقا به سر رسیده...! اما من اینجا تمام قد در مقابلتون می ایستم و می گم:"نه!" هنوز هستن! کمن، ولی هستن!باید باشن و گرنه کار دنیا و این گردش گردون به پایان می رسه! من میگم این آدمای پروانه ای مثل اکسیژن واسه کائنات می مونن!نباشن عالم به انتها میرسه...اینا نفس من و شمان!

نگاهشون که می کنی دارن می خندن،طنازن، شوخن،تو سیاست چرچیلن؛ تو فلسفه افلاطونن؛ ...توی آدمیت ، آدمن!ولی ته ته ته وجودشون فقط یه پروانه پر و بال سوختن که هیچوقت از شوق نور، گرمی شعله رو درک نکردن!


یا علی


ب.مهجور

پیشواز...

با تـو حـج دل بـجـا می آورم

از سر مروه صـفا می آورم

دل به قـربانگـاه عـالـی می برم

شعـر نغــز عـاشقی می آورم

ب.مهجور

نمایشنامه(چشم نظر)

نمایشنامه رادیویی

"چشم نظر"

نوشته :فاطمه سلیمانی





/صدای گامهای آهسته، بازشدن در،صدای پرنده ها و خیابان/

 مرد:/نفس عمیق می کشد،با صدایی امیدوار و راضی/ الهی به امید تو...چه هوای خوبی

/صدای گامهای مرد،صدای رفت و آمد خیابان/

مرد:امروز روز خوبیه/صدای افتادن چیزی و شکستن/

مرد: اَه ...اَه...اَه...گنده ت بزنه صدیق خانوم...اَه...اَه...توهم با این تخم مرغ شکستن های هرروزت...

/صدای بازشدن  یک پنجره/

پیرزن(صدیق خانوم): اِ...اِ...اِ...آقا صادقی بازم شما؟من هربار می خوام جلوی پای آقا نمازی بنده خدا این تخم مرغا رو صدقه کنم هی تو سر می رسی...

مرد(صادقی):آخه قربون شما برم، آقا نمازی هشتاد و هشت سالشه...هنوزم واسش تخم مرغ دونه ای خدا تومن رو صدقه می کنی؟والله خوبه...ما با این سرو شکلمون هنوز خانممون یه تک تومنی صدقه نداده...

/صدای بازشدن درپارکینگ//صدای قدمها/

آقانمازی: به به جناب صادقی گل و بلبل...اَه...اَه...اَه...صدیق جان...باز که گند زدی به هیکل این بدبخت...دوباره باید برگردی خونه لباساتو عوض کنی...

صادقی: سلام جناب نمازی! بابا دست خوش...این خانوم شما هدف گیریش حرف نداره...البته فقط بلدن من بخت برگشته رو هدف بگیرن...

/صدای قهقهه/

نمازی:جون تو ...من دقیقا تایم می گیرم بعد میزنم ازدر بیرون...آخه حالم از بوی تخم مرغ بهم می خوره...برای توهم یه فکری دارم...دوراه داری...یا از این به بعد از اون سمت خیابون رد شی و مارو از دیدار هر روزه ی خودت محروم کنی...یا اینکه دقیقا پنج دقیقه با تاخیر بزنی بیرون که بازم مارو از دیدار خودت محروم می کنی! دیگه خود دانی...

صادقی:/غرولندکنان/ برم جناب نمازی ...برم ببینم تا عیال لباسارو همشو توی ماشین لباسشویی ننداخته یکی از همون لباس چرکام رو بردارم و روز اول هفته م رو این شکلی برم سرکار...برم...با اجازه جناب نمازی.../تن صداشو بالا می بره/با اجازه صدیق خانوم...حیف از اونهمه ادکلن گرون قیمت که اول صبحی حروم کردم...

/صدای قدم هایی که دور می شود/

نمازی:/خنده کنان/ دست حق به همرات جوون...خوش باش...



پایان

چقدر با خدا رفیقیم...؟

یه وقتایی دیگه نمیشه حرف زد! باید سکوت کرد. یه سکوت بلند به امتداد رودخانه ای که نمی دونی آخرش به کجا می رسه!

یه وقتایی هم نمیشه دیگه هیچ کاری کرد! هیچ کاری! به معنای واقعیه کلمه، باید دست روی دستت بذاری و منتظر بشی ببینی چی پیش میآد! شاید بشه گفت ، تنها کاری که توی این موقعیتای حساس میشه کرد، دعاست! یعنی از خدا خواستن، از خدا خیر خواستن...از خدا راه خواستن، از خدا دریچه خواستن...فقط از خدا خواستن حتی اون خیری رو که نمی دونی!

یه وقتایی برای آدم شرایطی پیش می آد که هیچوقت خوابش رو هم نمی دیدی! هیچ وقت فکرش هم به ذهنت خطور نمی کرده! حتی اگه ذهن خیلی خلاقی هم داشتی، یه چنین موقعیتایی رو هرگز و هرگز تصورش رو هم نمی کردی! اینجور موقع ها چکار می کنی!؟ چه عکس العملی از خودت نشون میدی!؟

 

توی این وضعیت ها قرار گرفتن کار راحتی نیست! نمیشه شعار داد قبل از اینکه توشون گرفتار شده باشی! نمی تونی لاف الکی بزنی! نمی دونم براتون دعا کنم بگم پیش بیاد یانه! اما حداقلش اینه که اگه الان دارم حرفایی رو برسطور کاغذ حک می کنم، تجربه این شرایط استثنایی رو به وفور داشتم و لااقلش اینه که همین الانم توی یکی از همون موقعیتای عجیب گرفتارم!

 

کی از حکمتای خدا خبر داره؟ کی چیزی راجع به قضا و قدر الهی می دونه؟ کی میتونه بگه از مشیت الهی سر در میآره؟

هیچوقت فکر کردین چرا گاهی  یا اغلب موارد، خواست الهی بروفق مراد ما  نیست؟ چرا یه وقتایی خدا به دل بنده هاش راه نمیآد؟ چرا گاهی یه مسایلی رو سر راه بنده ش میذاره  که پاک پاک گیجش می کنه؟ یه گرهی تو کارش میندازه که دست هیچ احدالناسی جز خودش  یارای باز کردن اونو نداره؟!!

 

شده فکر کنین که یه وقتایی خدا داره سربه سرتون میذاره؟

شده تا حالا بفهمین مدام درحال معامله کردن با خدا هستین؟

شده  خودتونو توی یه بده بستون حسابی و توپ با خدای خودتون ببینین؟

  یه چیزی درگوشی بهتون بگم...( شده تا حالا از خدا تو گوشی بخورین؟! یه  جوری که برق سه فازتون بپره...یه جوری که تا مدتها قدرت حرکت و عکس العمل ازتون گرفته شده باشه...و شده آخرش همون مهربون، جای توگوشیشو ، یه جور نوازش کنه  که  داغی اون ضربت، به یه لطف عجیب تبدیل بشه و لذتشو بیرین...تا آخر عمر!!)

 

یه کم فکر کنین!

شده با خدا اونقدر رفیق باشین که یهو وسط کار و زندگی ، محکم زانو به زمین بزنین و بهش بگین: آقا تسلیم!!! من دیگه بریدم...دیگه نمی تونم...بابا تو بردی! خدایا تو بردی!

 

اونوقت حس کردین خودش با دستای کریمش میآد و بلندتون می کنه و بوسه ای برگونه هاتون میزنه و ...بازم زندگی از سر...!!

 

********

*****

خدایا ! غربت بنده هاتو دریاب! ببینشون وقتی توی این شرایط گیر کردن و جز تو کسی رو ندارن که باهاش حتی  یه درد دل خالی کنن!

 

  یا عـــــلی

 

ب.مهجور