عید تان فرخنده باد

جشن میلاد  اقاقی زیباست 

صوت خوش لحن قناری زیباست 

هان به پا خیز رجب آمده است 

جشن مولود خدایی زیباست 

 

 

 

**********جشن تولد مولا علـــــــی(ع) بر دوستدارانش گرامی باد**********

کاین چنین رسم جوانمردی نبود...!

قصه می گفت از کتابی آشنا 

دخترک با عشوه و ناز و  ادا 

  

گیسوانش لخت،عریان و بلند 

وآن خمار دیدگانش صد صدا 

 

:یک شبی صاحب دلی آشفته گشت 

صوت خوش لحنش به یکباره بگشت 

 

آمد و آغوش شهوت باز کرد 

شیخ سرمست عقده از دل باز کرد 

 

لعبت فتان شهر چشمی گشود 

باب عفت را بر دیوی گشود 

 

دیو جام شهوتش چون سر کشید 

بار دیگر سوی مردان  پر کشید 

 

این حکایت تا بدینجا که رسید 

آه دختر بر لب جامش رسید 

 

دخترک، شیرین سخن، نقال شد 

این حکایت،قصه هر بام شد 

 

لعبت فتان ،دگر فتان نبود 

شوخ و شنگ و واله و شیدا نبود 

 

در سیه چال دلش ویرانه گشت 

دیدگان پر ز نازش تیره گشت 

 

برق آن چشمان شیدا کور شد 

نور هستی از نگاهش دور شد 

 

هر  دمش با شیخ بودش صد نگاه 

هر نگاهش حسرتی در کوره راه 

 

شعر شبهای بلندش ،شیخ بود 

همنشینش در خرابات عدم هم ، شیخ بود 

 

شاعره در شهر حیران می گذشت 

بر در هر حجره بود این سرگذشت 

 

دختر مفتون و شاعر می سرود 

شب نشینی های شیخ و جام و دود! 

 

از هم آغوشی دلبرها و شیخ، 

دخترک اما همه مجنون شیخ! 

 

شیخ عاشق بود و آخر عیب نیست! 

عاشقی بر شوخ شیخان عیب نیست! 

 

ننگ بادا بر چنین  نازک تنان! 

سینه چاکان ،طره افشان گیسوان! 

 

دخترک دیگر چنان فتان نبود 

فتنه هایش حسرت جانان نبود 

 

می گذشت از شهر شیخ و می سرود 

کاین چنین رسم جوانمردی نبود! 

 

آن کمان ابروی شیر افکن که رفت 

رسم مردی و فتوت هم برفت! 

 

بعد از آن مردان همه شیخی شدند   

بندها از تنگ تنبان ،وا شدند !! 

 

قصه چون اینجا رسید،دختر بخاست 

کوله بارش را ز شیخ شهر خواست 

 

شیخ تنبانش ز پا افتاده بود... 

دخترک دروازه را، رد  کرده بود 

 

آن غیوره، پر ز آوازه، سرود: 

کاین چنین رسم جوانمردی   نبود...!! 

چرند یات...!!

گفتم آهندلی کنم چندی  

ندهم دل به هیچ دلبندی 

سعدیا دور نیکنامی رفت 

نوبت عاشقی ست یک چندی 

***** 

*** 

دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم... 

****** 

فیلم (پایان نامه) روی پرده رفته.تبلیغاتی که ازش دارن نشون میدن نشون دهنده یه فیلم جنجالی با موضوع حوادث اخیر (اخیر که چه عرض کنم!!!) است.با خودم گفتم یه چنین موضوعی چطور مجوز پخش و اجازه اکران گرفته.یه دو دوتا چارتا که کردم گفتم غلط نکنم اینم مثل اونای دیگه احتمالا میخواد مردم محترم! رو که شیفته شنیدن و دیدن یه چنین حرف دلایی هستن رو به پای گیشه ها بکشونه ودست آخر و در سکانسهای آخر همه چیز به نفع حضرات و آیات عظام  تموم میشه...و ناقضان قانون و آنهایی که به امنیت ملی نگاه ناپاک  داشته اند پشیمون و نادم توبه میکنند و در آخر هم احتمالا همه چیز یا بخوبی و خوشی تموم میشه  ویا...!!! 

چه میدونم؟ وگرنه واسه چی کتابایی هم که حول و حوش این موضوع (حوادث اخیر ) نوشته شده اند باید در حبس ارشاد و حوزه علمیه ...گرفتار شده باشن ؟یه نویسنده دلش به این خوشه که تراوشات ذهنیش خونده بشن   مورد نقد و بررسی قرار بگیرن  و سروده هاش قرایت بشن! 

که اگه این اتفاق نیفته معنای حکومت اسلامی! به طور کامل در اذهان منگ ایرانی جماعت جا می افته.یه جایی داشتم  یه مطلبی می خوندم که راجع به تاریخ حکومتهای کمونیستی بود و قوانین حاکم بر ملتهاشون.نمی دونم چرا ذهن آشفته این حقیر بلافاصله همزاد پنداری با این حکومت به اصطلاح اسلامی خودمون کرد و دیدم شباهتها بسیارند. !!

 روابط بین کشورهای دوست و برادر چین - کوبا - کره شمالی و... ! اعدامهای بی رویه! فضای باز سیاسی رایج در حکومتهای کمونیستی که به حمدالله اینجا هم به وفور ...!!! 

چی بگم...! 

 *** 

دولت عشق آمد و من! دولت پاینده شدم... 

یادمان حوادث...

چیزی  به نام پدر تیر  می کشد 

در آن میانه  قلب حوادثم 

صد خاطره سیاه و کدر؛جیغ می کشد 

این تارهای خسته تار حوادثم  

چیزی به نام من   چه  فریاد می کشد 

در های و هوی خاطره های حوادثم 

مهر پدر  خطی  سیاه می کشد 

برمشقهای تیره و من خود  حوادثم 

در کوچه  باغهای شهر سفید  میل می کشد 

بر دیدگان غرق سکوت  حوادثم 

بالیده ام به بلندای این فلک وتیغ می کشد 

دست پدر به پیکر نخل حوادثم...