یادمان حوادث...

چیزی  به نام پدر تیر  می کشد 

در آن میانه  قلب حوادثم 

صد خاطره سیاه و کدر؛جیغ می کشد 

این تارهای خسته تار حوادثم  

چیزی به نام من   چه  فریاد می کشد 

در های و هوی خاطره های حوادثم 

مهر پدر  خطی  سیاه می کشد 

برمشقهای تیره و من خود  حوادثم 

در کوچه  باغهای شهر سفید  میل می کشد 

بر دیدگان غرق سکوت  حوادثم 

بالیده ام به بلندای این فلک وتیغ می کشد 

دست پدر به پیکر نخل حوادثم...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد