بچه که خوب و نفسه...!!!

کی با بچه اش این روزا مشکل نداره؟؟ لطفا هول نشین  و یکی یکی دستاتون رو بالا کنین!!  

 باهزارتا کتابی که راجع به بچه دارشدن و نحوه برخورد با بچه ها خوندیم و هزار هزار مشاوره ای که رفتیم و پول دادیم تا بهمون دوتا راهکار یاد بدن،آخرش هنوز که هنوزه نفهمیدیم که بایکی یه دونمون  تو این اوضاع و شرایط اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و ...چه جور باید تا کنیم که نه سیخ بسوزه و نه کباب!! یه وجب جا داریم اسمش "اپارتمان" که معرف حضورتونه! آقا دوشیفت سه شیفت سرکاره و خانوم هم نصف روز رو اگه خوش شانس باشیم و اگه هم که بدشانس تمام روز رو سرکاره!!هممون سرکاریم!! بچه هه این وسط کجا جا داره!شده معما! خدا حفظ کنه این مامان بزرگارو؛اگه نبودن که فکر میکنم خیلیا قید بچه و بقای نسل رو میزدن. بعدشم نوبت به خرج و مخارجش میرسه.میگن هرآنکس که دندان و ...از این حرفا ولی خود خدا هم تو این یه قلم می مونه!آخه خودتون حساب کتاب کنین می فهمین! تو مریخ که نیستین،همین جا دارین زندگی می کنین.از شیرخشک و پوشک و لباساش گرفته تا هزینه مهد و بعد مدرسه و ...!!کار از دندون و نون خیلی اونورتره!! 

درثانی اصلا بابا و مامان این طفل معصوم خونه هستن که واسش وقت بذارن و یه حرفی ،حدیثی چیزی...!روز تعطیل هم تا بچه هه میره سراغ باباهه و یه خواهش غیرمنطقی میکنه! یه ...نوش جان میکنه و دوتا ...آبدار هم میشنوه و ...این از این!روز تعطیل هم اینگونه سپری میشه! مامان جون این بخت برگشته هم احتمالا اونقدر لباس و کار عقب مونده داره که اگه این بچه جرات کنه و نزدیکش بشه دقیقا میتونم بگم  مثل برادران لبنانی و طالبانی جان برکفمون، دست به یه عملیات انتحاری زده! 

وقتی هم که بازنشسته میشیم و خبرمون میتمرگیم تو خونه ،یهو در خونه باز میشه و یه جوون باقد و بالایی رعنا از در وارد میشه که نگاهمون رو اول کاری خیره میکنه ولی همچین که میفهمیم این همون شازده پسر یا دختر خانوم گل منگولی خودمونه ،آه از نهادمون در میاد و تازه با ادعاها و توقعات و خواهشها و طرز تفکرات عجیب غریب و گاها موحششون  روبرو میشیم! 

حالا ،بیایم و این حادثه ها رو چند تاش کنیم!یعنی به جای یکی چند تا بچه بیاریم و به امون خدا رها کنیم...! 

میشه؟ خداییش من که تو همین یکی نه قلو زاییدم! باباننه ام رو دقیقه ای صدبار جلوچشام زنده میکنه! این از من!تازه کار من که تو خونه اس و نه که خیلی اروپایی حال می کنیم،عیال میرن سرکار و خلاصه اینجوریاس! وارد مقولات خصوصی بیشتر ازین نشم. 

شعار من و عیال اول ازدواجمون این بود:" بچه که خوب و نفسه  هیچیش خوبه،یکیش بسه!!" 

هنوزم شعارمون همینه.سرحرف خودمون هستیم. 

شما چطور؟؟!

اذا زلزلت الارض...

زلزله اومده!!برای مصیبت دیده ها قوز بالای قوزه توی این شرایط فرحبخش!! اما پس لرزه ها همیشه بدتر از خود زلزله هستند.اینو هممون خوب می دونیم.زلزله  شنبه و زلزله های قبلی همشون درسهای خودشون رو به نوبه خود داده اند.طبق معمول فرمول عادی هر زلزله و حادثه طبیعی ، از فردا صندوقهای کمک های نقدی و غیرنقدی سرهر کوچه و محله و بازاری عین علف هرز سبز میشه!! مردم باوجدان هم دریغ کردن تو مرامشون نیست.اما جای تاسف اونجاست که مثل حکایت بم و زلزله تاریخیش، میتونیم یه ماه بعد از حادثه، بخشی از کمکهای نقدیمون رو تو بازار،پس بگیریم البته  با پرداخت یه وجه جالب توجه!!! 

کمکهای غیر نقدی هم که جای خودش رو محفوظ داره!اما پس مردم چی میشن؟اونایی که علاوه براینکه خونواده هاشون رو از دست دادن و داغدارن، مال و دارایی و زندگیشون رو هم از دست دادن.بیچاره ها لابد پیش خودشون میگن "عجب شب قدری داشتیم؟!"به هر حال خداروشکر که یه آب باریییییییکه ای هست که ماه به ماه برن از بانک بگیرن و سدجوع کنند!!!!    

خب، باید راه حل ارائه بدیم!چه کنیم؟همش که نباید نقد کرد. میگیم کاش تو این شرایط اونایی که توانش رو دارن و البته حوصله و جرات مقابله و رویارویی و صدالبته امانت دارای خوبی هم هستن و دست به خیرن انشاءالله...بلند شن و کمکهای مردم اطرافشون رو که میشناسن و مردم هم اونارو میشناسن جمع کنن و یه سر برن دیدن  آسیب دیده های زلزله و کمکها رو مستقیما به دست مردم نیازمند برسونن. این از نظر ما! نظر شوما چیه ؟!!

...هنوزم هیچ اتفاقی نیفتاده!!

هنوزم هیچ اتفاقی نیفتاده!! 

دختر حاجی بند رو به دل خودش آب داده و راحت از شاهکاراش میگه و سرسفره حاجی جلوس می کنه و ...هنوزم هیچ اتفاقی نیفتاده!! 

دختر ده ساله تو مترو  در حالیکه شکمش بالا اومده کنارمون میشینه و با گوشیش با یکی دیگه قرار میذاره و ماهم رومون رو می کنیم اونور انگار که نفهمیدیم ... و هنوزم هیچ اتفاقی نیفتاده!! 

باباهه  تو دهه شصت بازور و کتک واسه سحری و نماز بیدارمون می کرد  و الان با جرثقیل هم نمیتونی از پای فارسی وان بلندش کنی و ...هنوزم هیچ اتفاقی نیفتاده!! 

تو سفره هامون هیچی واسه خوردن نیست و یخچال فریزر سایدبای ساید ال جی و سامسونگ هست؛تلویزیونای گنده منده هست؛ماکروفر هست؛ده بیست تا گوشی همراه هست؛دفترچه های قسط هست؛بدهی هست؛کیلوکیلو دارو های اعصاب و دیابت و آخرین ورژن های سرطان هست و ...هنوزم هیچ اتفاقی نیفتاده!! 

دهه شصت نماز صبح داشتیم و الان مدیتیشن و یوگا داریم و هنوزم هیچ اتفاقی نیفتاده!! 

دهه شصت امام علی داشتیم و الان پائولو کوئیلو و بوداو نهیلیسم و ...هنوزم هیچ اتفاقی نیفتاده!! 

آبرودار دیروز رو امروز گوشه خیابونای شهر می بینیم  که کاسه گداییش داره رقم حقیقی رشد اقتصادی رو لو می ده و ...هنوزم هیچ اتفاقی نیفتاده!! 

با همسرمون داریم حال می کنیم و فکرمون با یکی دیگه س و...هنوزم هیچ اتفاقی نیفتاده!! 

به سوء تغذیه گرفتاریم و اسمش رو گذاشتیم رژیم و ...هنوزم هیچ اتفاقی نیفتاده!! 

روح گمشدگی مزمن بیچارمون کرده و لبخند میزنیم و میگیم همه چی اوکیه و ...هنوزم هیچ اتفاقی نیفتاده!! 

زنمون رو با بچه  تو بغلش می بینن و واسه بلند کردنش از هم سبقت می گیرن و ... هنوزم هیچ اتفاقی نیفتاده!! 

بچه هامون شیطان پرست شدن و اسمشو گذاشتن تجددمآبی و ماهم واسه خودمون لباس سیاه شب قدر و شب شهادت می پوشیم و می گیم عیسی به دین خود و موسی به دین خود و ...هنوزم هیچ اتفاقی نیفتاده!! 

هم رشوه می گیریم و راحت در برابر ظلم سکوت می کنیم و هم زیر علم اباالفضل می ریم و...هنوزم هیچ اتفاقی نیفتاده!! 

مسخ شدیم و هیچ شدیم و پوچ...و هنوزم هیچ اتفاقی نیفتاده!!

اگر الان علی (ع) بود...

اگر الان  دوران حکومت عــلـی (ع) بود،

پا نمی شد  بره بساط ضیافت های میلیونی رو ترتیب بده ، در حالیکه  تو اقصا نقاط کشورپربرکت خودمون میلیونها گرسنه داریم که دستشون از مرغ و گوشت و ...کوتاهه!

اگه الان عــلی (ع)بود،

تسبیح دستش نمی گرفت اذکار مبارک ماه ضیافت الهی رو بگه در حالیکه از زور بیکاری هزاران زن و دختر راهی کوچه و خیابونای شهرها شدن و دارن...!!

اگه الان عــلی(ع) بود،

کسی جرات نمی کرد از ترس  او  و یاران غیورش، تو یه گوشه این کره خاکی مسلمون و غیر مسلمون رو بی هیچ گناهی به خاک و خون بکشه  و راس راس واسه خودش را بره!

اگر الان عــلی (ع) بود،

شب های احیا نمی نشست قرآن سرش بگیره و جوشن کبیر بخونه بعدشم خوشحال و راضی از اینکه یه سال دیگه ش رو بیمه عمر و حوادث کرده، پاشه بره خونه و  خانمش هم بساط سحری پر و پیمونش رو آماده بذاره جلوش و خلاصه همه چی عالیه  و ...؛ به جاش می نشست به حساب کتابای مال مردم خورا می رسید و آدمای آبرودار دیروز رو که امروز گوشه خیابونا بساط گدایی و مطربی و ...پهن کردن وکاسه چه کنم چه کنم به دست گرفتن رو سر و سامون می داد و خلاصه اونقدر کار داشت که دیگه یادش می رفت شب قدر رو با چه ق(غ) ای می نویسن!!

اگه عــلی (ع) الان بود،

.... خیلی چیزا دیگه اینجوری نبود که الان هست... چیزایی که نمیشه نه به زبون آورد و نه بر کاغذ پیاده کرد....   

اگه الان علی بود... 

در حالیکه تو مملکتمون اینهمه گرسنه و پابرهنه هست نمی رفت به  فلسطین و لبنان و سوریه و ...برسه و غذا در خونه اونا بذاره! چون علی خوب می دونست چراغی که به خانه رواست به مسجد حرامست؛ 

اگه الان علی (ع) بود... 

از بودجه بیت المال تو این دوران تحریم  تو این شرایطی که آقایون اشتباهی به جای فشردن گلوگاه حرومخورا گلوی مستضعفین جامعه رو دارن فشار میدن؛ ضیافتهای افطاری آنچنانی ترتیب نمی داد. 

اگه الان علی بود: 

عاشقی جرم نبود 

دیدن روی مه یار دگر جرم نبود 

سوختن در بر معشوق هنوز جرم نبود 

گفتن از منتظران جرم نبود 

منتقد بودن و گفتن که دگر جرم نبود 

طرز فکر متفاوت که دگر جرم نبود 

داشتن دین محمد(ص) که دگر جرم نبود 

رو به حق بودن دل جرم نبود 

دست محروم گرفتن که دگر جرم نبود 

حفظ ناکردن قرآن که دگر جرم نبود 

اگه الان علی بود ...

میانِ مار یا میانمار کجاس؟

سلام.اسم من سوزانه.ما همسایه نصرت خانیم.فرداشب تولد نُه سالگیه منه.نصرت خان خودش اجازه داد که این نامه رو تو وب لاگش بنویسم.راستش دیشب به هوای دیدن کارتهای ارسالی دایی حبیب و خاله سیما و عمه پریا، یواشکی رفته بودم سری به ایمیل های مامان زدم.آخه اونا هرسال چن روز قبل از تولدم برام کارت های خوشگل  می فرستن.فضولیم گل کرد و بقیه ایمیل های مامانی رو نگاه کردم. من فضول نیستم.این اولین بار بود که این کارو کردم. تو اون ایمیل ها یکیش توجه منو به خودش جلب کرد.اونا  یه عکسایی بودن.اون عکسا خبر از یه جای این دنیا می دادن که فکر کنم اسمش میانِ مار بود..اینجوری خوندمش.یه جایی بود که یه عده آدم، یه عده  دیگه رو سوزونده بودن. یه عده آدم، یه بچه هایی رو کشته بودن. یه عده آدم  یه مادرایی رو خونی کرده بودن.کشته بودنشون. من نگاهشون کردم.طاقت آوردم.اشک ریختم . دستامو جلودهنم گرفته بودم که کسی صدامو نشنوه.آخه اونوقت جلومو می گرفتن، دعوام می کردن که چرا بی اجازه اونا رو دیدم. آخه مامان و بابا خیلی به روح من توجه می کنن .نمی ذارن من چیزای بد ببینم که یه دف خوابای بد نبینم. اونا مراقب منن .اما کسی مراقب اون بچه ها نیست. اونا خونی شده بودن. من دارم میرم  تو نُه سالگی. قراره دیگه نماز بخونم. آخه من  مسلمونم. مامان و بابا هم مسلمونن. من سواد دارم. من مطالب بالا و پایین  عکسا رو خوندم.  نسل کُشی رو نفهمیدم  چیه اما مسلمان کُشی رو فهمیدم. یعنی کشتن مسلمونا.همونایی که خدا دارن و نماز می خونن .چون خودم مسلمونم و قراره نماز بخونم. اونایی که لخت روی هم افتاده بودن و مرده بودن هم مسلمون بودن. مثل من و بابا و مامان و دایی حبیب و خاله سیما و عمه پریا.  من غصه خوردم. اشک ریختم وقتی اون بچه هارو دیدم که مرده بودن.که گریه می کردن و مامانشون رو می خواستن. یا بابا دیگه نداشتن.من از دیدن سر شکسته پر خون اون دختری که همقد و همسن خودم بود هق هق کردم. من خوب یادمه که وقتی خاله نسیم بخاطر اون مریضیش که کچلش کرده بود تو سن بیستت و هشت سالگی مُرد، با اینکه همه گفتن راحت شد اما مامان و بابا و خاله سیما و دایی حبیب و بقیه فامیل تا یه سال عزادار بودن و سیاه تنشون بود .من اون موقع فرق راحت شد و این عزاداری  و اشکا رو نفهمیدم. الانم نمی فهمم که چرا یه آدمای مسلمونی دارن کشته میشن چون مسلمونن  و ما هم مسلمونیم و داریم فردا شب جشن تولد نُه سالگیه منو جشن می گیریم. من نمی فهمم که وقتی دارن تو یه گوشه دنیا که نمی دونم کجاس مسلمونا رو می کشن ،مامانا و باباها و بچه ها رو می کشن اونوقت مامان بزرگ دیروز از ترس گرون شدن مرغ یه عالمه پول به بابا داد که بره مرغ بخره و بده پاک کنن و بذاره تو فریزر مامان بزرگ. وقتی امروز به مامان گفتم  میانِ مار کجاس؟ خندید و گفت داخل شکمش. من نفهمیدم که مامان چی گفت  و چرا اینجوری جواب داد. من نفهمیدم میان مار چه ربطی به کشتن آدمای مسلمون داره. راستی دیگه دوست ندارم تولد بگیرن برام. میخوام با دوستام راجع به بچه هایی که توی میانِ مار دارن فقط بخاطر مسلمون بودن کشته میشن حرف بزنم. مگه مسلمون بودن گناه داره؟ من از نصرت خان خواستم این نامه رو یواشکی تو بلاگش بزنه.  

 

******** 

نصرت خان هستم. نامه سوزان رو من همونجوری که نوشته بود تایپ کردم. من که متاثر شدم. رضا پلنگ بیشتر! 

علی یارتون