یادمان حوادث...

چیزی  به نام پدر تیر  می کشد 

در آن میانه  قلب حوادثم 

صد خاطره سیاه و کدر؛جیغ می کشد 

این تارهای خسته تار حوادثم  

چیزی به نام من   چه  فریاد می کشد 

در های و هوی خاطره های حوادثم 

مهر پدر  خطی  سیاه می کشد 

برمشقهای تیره و من خود  حوادثم 

در کوچه  باغهای شهر سفید  میل می کشد 

بر دیدگان غرق سکوت  حوادثم 

بالیده ام به بلندای این فلک وتیغ می کشد 

دست پدر به پیکر نخل حوادثم...

خداحافظ

شکفته ای به بر گل خدانگهدارت 

سفر ز تنی خسته کرده ای خدانگهدارت 

در این سرا که مونس تو آیه آیه حق بود 

در آن سرا شفاعت زهرا بود نگهدارت

بی منظور...!

معرفت چیست؟ 

کدامین از ما هم توانیم کنیم ترجمه ای از عرفان؟  

معرفت شاید اینست 

که شکانیم دلی را به جفا. 

معرفت شاید اینست  

کودکی را بفروشیم  

به قرص نانی . 

معرفت شاید  

دل سپردن سر پیری باشد. 

معرفت شاید  

مکر ونیرنگ برادر به برادر باشد. 

یا که شاید 

معرفت 

عمق آگاهی یک گل باشد.... 

معرفت شاید اینست 

که گلی را باید در قفس داشت هنوز. 

معرفت شاید 

حبس آواز قناریست میان حلقوم. 

یا که شاید عرفان 

حکم نابخرد یک قاضی عادل باشد.... 

**** 

یا که شاید 

معرفت راز مگوییست که مولا داند 

شعر شبهای درازیست که مولا داند 

**** 

معرفت غنچه گل زیباییست 

که به هر شاخ درختی نتوانیدش یافت 

 

معرفت عطر خوش یاس کبود است 

که کمیاب و گران می یابیش 

 

یا که شاید عرفان  

چشمک شوخ و قشنگ حق است 

که به وقت غم و دلتنگی ها 

ما نمی بینیمش...

هیچی!!

کنایه خوب قصه ایست 

کنایه سرگذشت عاشقان بی نشانه است!!!!! 

۱۳۹۰/۱/۵

سی و سه سال سراب!

کعبه و کربلایم تو بودی 

مهر و محراب قلبم تو بودی 

سینه سوز سکوتت دلم بود 

شعر شبهای تارم تو بودی