خانه عناوین مطالب تماس با من

ادبیات تنهایی

ادبیات تنهایی

روزانه‌ها

همه
  • دانلود بازی اندروید
  • Medicine Net
  • رادیودانش
  • عصرایمان
  • مترجم سکوت
  • خبرفارسی

جدیدترین یادداشت‌ها

همه
  • بهشت و جهنمم
  • a broken heart
  • پرواز را ...
  • کمی منصف باشیم....!
  • این روزهای تلخ....
  • ...and nothing else
  • ...که یک با یک برابر نیست....
  • محرم می آید!
  • خستــــــــــــــــه م....
  • یه نکته
  • واژه ها
  • اثر پروانه ای ....
  • شما هم تا حالا سوهان خوردین؟؟
  • پیشواز...
  • نمایشنامه(چشم نظر)

بایگانی

  • آذر 1392 4
  • آبان 1392 5
  • مهر 1392 2
  • شهریور 1392 8
  • مرداد 1392 10
  • تیر 1392 4
  • خرداد 1392 6
  • اردیبهشت 1392 5
  • فروردین 1392 3
  • اسفند 1391 5
  • بهمن 1391 2
  • دی 1391 1
  • آذر 1391 2
  • آبان 1391 3
  • مهر 1391 4
  • شهریور 1391 7
  • مرداد 1391 5
  • تیر 1391 4
  • خرداد 1391 2
  • اردیبهشت 1391 6
  • فروردین 1391 2
  • بهمن 1390 5
  • دی 1390 3
  • آذر 1390 1
  • آبان 1390 2
  • مهر 1390 1
  • شهریور 1390 2
  • مرداد 1390 1
  • تیر 1390 2
  • خرداد 1390 4
  • اردیبهشت 1390 1
  • فروردین 1390 4
  • دی 1389 1
  • آذر 1389 3
  • آبان 1389 1
  • مهر 1389 1
  • شهریور 1389 2
  • مرداد 1389 3
  • تیر 1389 2
  • خرداد 1389 2

آمار : 47506 بازدید Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • بهشت و جهنمم چهارشنبه 20 آذر‌ماه سال 1392 23:53
    دیدم بهشت در اینجا نیست...جای دیگری بود...اما بهایی داشت...نشانم دادند و گفتند میتواند مال تو باشد....روزی دیگر جهنم را نشانم دادند...گفتند بی بهاست و مفت...بهایش از تن به در کردن لباست است....لباس آدمیت....آتش آن را به من چشاندند و بس سوزان بود... بهشت و آن جایگاه رضوانی زیبا، آنقدر می ارزید که بتهایم را بشکنم و بر...
  • a broken heart یکشنبه 17 آذر‌ماه سال 1392 23:46
    Broken heart, Sitting in your shadow, Looking for a window... Come on and remember, The day in december, When the lonely girl, Was born, Against all the torn...! B.MAHJOOR
  • پرواز را ... یکشنبه 17 آذر‌ماه سال 1392 23:43
    پرواز را ترانه کن... نه آنچنان که تنها بالهایی تو را به اهتزاز درآورند! پرواز را ترانه کن... آنگونه که افقهای دورت بخوانند! آنگونه که تورا شکوفه های دور دست برای شکوفا شدن بخواهند! پرواز را ترانه کن... آنگونه که اشکها برای سترده شدن تو را نیازمند باشند آنگونه که شکمهای به پشت چسبیده برای سیر گشتن تو را بجویند! پرواز...
  • کمی منصف باشیم....! یکشنبه 17 آذر‌ماه سال 1392 23:41
    نلسون ماندلا هم پر کشید و رفت! خدایش بیامرزد....!! هر جا رو که سرک می کشی...توی هر سایت و صفحه ای نیست که خبری و واژه های درامی در رابطه با این خبر جانسوز !!! نوشته و آنلاین نشده باشد! یکی امروز صبح باز هم این خبر را با تلفن به بنده تذکر داد و نهایتا به او گفتم: خوب...خدابیامرزدش...فکر نمی کنم اونقدر مهم باشه! طرف از...
  • این روزهای تلخ.... جمعه 24 آبان‌ماه سال 1392 17:04
    گفت :ماهیها چرا خونین شدند؟! از چه دریاها چنین خونین می خورند؟! شهد گلها از چه سمی گشته است؟ از چه رو دیوانه عاقل گشته است؟ گفت: این نیرنگها از بهر کیست؟ اینهمه تزویر و زور از بهرچیست؟ از چه جای نان آجر در کف است؟ حرف حق گفتن،زبان اندر تــَـف است؟ از چه ماران حلقه ی دام دلند؟ یاوران حق ، مشتی بیدلند؟ خاک از این ماتم...
  • ...and nothing else شنبه 18 آبان‌ماه سال 1392 08:41
    Broken heart, Sitting in your shadow, Looking for a window... Come on and remember, The day in December, When the lonely girl, Was born, Against all the torn...!
  • ...که یک با یک برابر نیست.... پنج‌شنبه 16 آبان‌ماه سال 1392 00:08
    آدم خوب کیه؟ یارو می میره و یه مشت آدمم دور جنازه و سر قبرش جمع میشن و هی نُچ نُچ می کنن که خدا بیامرزدش! آدم خوبی بود!! آدم خوب کیه؟ یه آدمی توی بستگانمون بود که تا جایی که یادم میآد جز آزار دادن با نیش زبون چیز دیگه ای ازش ندیده بودیم!تا یادم میآد فقط بلد بود بین خواهر برادرا و فک و فامیل رو بهم بریزه و بعدش هم که...
  • محرم می آید! یکشنبه 12 آبان‌ماه سال 1392 20:13
    محرم رسیده! این روزا توی کوچه خیابونای شهر که راه میری ، به راحتی متوجه تغییر فضا، میشی! همچین که عید غدیر می گذره، کم کم بساط علم و دهل و پرچم های سیاه و سبز روی کار میآن! این روزا که توی شهر قدم میزنم متوجه فعالیتهای پرشور و حال جوونا میشم که درحال برپا کردن تکیه ها و پایگاه های برپا کننده عزاداری آقا اباعبدالله...
  • خستــــــــــــــــه م.... جمعه 3 آبان‌ماه سال 1392 16:42
    زندگــــــــــــــی ، گــــاهی ز رنـــگ عـــشق بیـــــــ ــــزاره! یه وقتــــــــــــــایی، رو زخمامـــــــــــون، یه داغِ داغ میذاره! ب.مهجور
  • یه نکته پنج‌شنبه 18 مهر‌ماه سال 1392 14:04
    هر جـــا عشقی باشه ، مطمئنا در آنجا معجزه ای رخ داده است. ویلا کاتر
  • واژه ها پنج‌شنبه 18 مهر‌ماه سال 1392 03:00
    با واژه می خوانم تو را تا بینهایت... من واژه ها را سخت بیدارم در امتداد یک خروشان رود پر صحبت از واژه های ناب چشمانت صد درس می سازم... مهجور
  • اثر پروانه ای .... چهارشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1392 12:43
    چیزی تا حالا راجع به " اثر پروانه ای " شنیدین؟ این عبارت "اثر پروانه ای" در پی مقاله ی "ادوارد لورنتس" به وجود اومده! وی در اجلاسی در سال 1972 مقاله ای با این عنوان ارائه داد که آیا بال زدن پروانه ای در برزیل می تونه باعث ایجاد تندبادی در تگزاس بشه!؟ می دونین "آشوب " یعنی چی!؟...
  • شما هم تا حالا سوهان خوردین؟؟ چهارشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1392 11:50
    میگن خوبه گاهی فلسفه بافی کینم! سختیها مثل سوهان می مونن واسه روح مون! یه نگاه که به خودم و اطرافیانم میندازم می بینم خیلیا رو می تونم پیدا کنم که همش درحال سوهان خوردنن! البته این آدما رو میشه به دو دسته تقسیم کرد! یه دسته آدمایین که همش دارن سوهان می خورن،اونم از نوع سوهان قم؛ شیرین، گرون، زیاد در دسترس...
  • پیشواز... پنج‌شنبه 21 شهریور‌ماه سال 1392 11:22
    با تـو حـج دل بـجـا می آورم از سر مروه صـفا می آورم دل به قـربانگـاه عـالـی می برم شعـر نغــز عـاشقی می آورم ب.مهجور
  • نمایشنامه(چشم نظر) جمعه 15 شهریور‌ماه سال 1392 17:19
    نمایشنامه رادیویی "چشم نظر" نوشته :فاطمه سلیمانی /صدای گامهای آهسته، بازشدن در،صدای پرنده ها و خیابان/ مرد:/نفس عمیق می کشد،با صدایی امیدوار و راضی/ الهی به امید تو...چه هوای خوبی /صدای گامهای مرد،صدای رفت و آمد خیابان/ مرد:امروز روز خوبیه/صدای افتادن چیزی و شکستن/ مرد: اَه ...اَه...اَه...گنده ت بزنه صدیق...
  • چقدر با خدا رفیقیم...؟ پنج‌شنبه 7 شهریور‌ماه سال 1392 22:39
    یه وقتایی دیگه نمیشه حرف زد! باید سکوت کرد. یه سکوت بلند به امتداد رودخانه ای که نمی دونی آخرش به کجا می رسه! یه وقتایی هم نمیشه دیگه هیچ کاری کرد! هیچ کاری! به معنای واقعیه کلمه، باید دست روی دستت بذاری و منتظر بشی ببینی چی پیش میآد! شاید بشه گفت ، تنها کاری که توی این موقعیتای حساس میشه کرد، دعاست! یعنی از خدا...
  • ایــن انتـــظــار کشت مــرا... چهارشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1392 11:22
    راز دلم بر آب شد کاخ دلــم خراب شد دام دلـم گسسته شد مرغ دلم که جسته شد باز خبر نمی کنی؟ یاد دلـم نمی کنی؟ شهره ی شهر گشته ام خوب خراب گشته ام لیک نشد بیابمت باز به سر به راهـمت کاش دمی نگــه کنی رحم بر این طرف کنی گاه سری به ما زنی شاعره را صدا زنی تا تویی صاحب مرام خواب به چشم من حرام خورد و خوراک شد به باد نامه ی...
  • فقط به جرم نوشتن؟ سه‌شنبه 5 شهریور‌ماه سال 1392 15:10
    مـرا به جرم عـشق سر تیغ مـیکـنند گـلوی شاعـره م را به زنجیر می کنــند هــزار انــگ پلیدی به فطـرتم بستند بسی که راه براندیشه هـی بستند فقط به جرم نوشتن به مرگ محبوسم؟! بدان که این قلمم را همیشه می بوسم! ... سپیده دم از راه می رسد آخر سقوط آنکه قلم را شکست، می رسد آخر! ب.مهجور
  • کـــاش میـــدانستــــــــی.... جمعه 1 شهریور‌ماه سال 1392 01:36
    تـــو نمــی دانستـــی که من شاعــره ایـنجا گــیجــم نفــسم بند نفــسهــای تو است و تـــمام لغــت و واژه و ترجیــع بندم، هــمه انکــار ستمــهای تو است! ... تو نمــی دانستی کـــه اگــر دل هـــمه در دام تو گشت مرغ آمین به سر شاخ درخت مجـــنون آهـــی از دل سرداد!! ب.مهجور
  • آدمــای بی خیال شهر دور چهارشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1392 11:32
    یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود دختری نشسته بود دخترک قصه می گفت از دلای بی وفا آدمای بی صفا خونه های بی رفاه مرضای بی شفا ... دخترک هی می نشست لب رود و می سرود: آدمای شهر دور همه اهل ساز و سور روزا اهل زد و بند شبا مهمون وافور ... توی شهر خیلی دور آدمای بی شعور غزلای حافظو می ریزن تو سطلی دور گاهی بی خیال و کور هی می...
  • زنگی در نهـــایت پررویـــی!!!! دوشنبه 28 مرداد‌ماه سال 1392 10:50
    شنیدین بعضیا رو میگن که " طرف با پر رویی زنده س!!!" الان یکیش منم! واقعا با پر رویی زنده م! باید به یه آدم مثل من چی گفت!؟ اینکه ظرف مدت دوهفته مورد شدیدترین،سخت ترین ،...امتحان الهی قرار می گیری؛ اینکه تو حساس ترین لحظه زندگیت، محبوبترین خواسته زندگیت رو سر راهت ، یهو میذاره و وقتی حسابی گیج و منگش...
  • همچون طبیعت ...من می خروشم...! یکشنبه 20 مرداد‌ماه سال 1392 13:00
    همچو طبیعتم...گاهی توفانیم و می خروشم...سر به صخره های ذهن می کوبم و ویران می کنم ، هر آنچه را که تا آنزمان ساخته و پرداخته بودم...چون توفانی خروشان، چون بادهای وزان...همچون سیلابهای ویرانگر، این منم که ویران می کنم و می کوبم و آوار می کنم، خویش را بر سر خویش! تا از نو پی افکنم، این ویرانه های سست عنصر وجود را! همچون...
  • ب...ی...ا... شنبه 19 مرداد‌ماه سال 1392 21:38
    خانه خالی می شود،زین پس بیا دل فریبا می شود، زین پس بیا صد هزاران غیر،یار دل نشد دل گلستان می شود، زین پس بیا جان آقا،هجر تلخ است و غریب نقطه جوش صبر،رنج است و قریب یک نظر کن با دل شیدای ما کاخ دنیا خوب مکر است و فریب مهجور
  • گـــاهی مــرا ...بخــوان! پنج‌شنبه 17 مرداد‌ماه سال 1392 12:39
    گاهـــی مــرا ...بخـــوان!! زندگی در جریانه! رئیس جمهور منتخب دیگری بر کرسی ریاست جمهور تکیه زده!آدمهای جدیدی دارن وارد کادر میشن تا نقش خودشونو بعنوان وزیر بر روی سن سیاست ایفا کنن! زندگی همچنان در جریانه!خیالمون راحت باشه که بودایی ها امروز هم عده ای بیگناه رو به جرم مسلمون بودن میسوزونن! خیالمون راحت باشه که این سی...
  • با من باش! سه‌شنبه 15 مرداد‌ماه سال 1392 10:52
    یاد من باش و مرا باور کن گرچه فریاد سکوت دل من خاموش است لحظه ای ساکت باش... ریزش اشک پریشان مرا باور کن! به تو محتاجم و این راز من است شادی عشق فریبای مرا باور کن لذت خاطره یک رویا نیست یاد دیروز و اقاقی و دل تنگ مرا باور کن... مهجور
  • کاش گاهی... یکشنبه 6 مرداد‌ماه سال 1392 15:19
    کاش می دیدم تو را گاهــی ز دور کاش می دیدی نگـــاهم را نمــور کاش می خواندی مرا خــاک رهـت کاش بودم چــون خسی بر درگــهت کاش امــشب قرعــه ی فالم زنی مُهــر سربازی به تقدیرم زنــی مهجور
  • هنوز منتظرتم! شنبه 5 مرداد‌ماه سال 1392 02:17
    نه که بگم یه وقتایی یادت می افتم! نه! همیشه به یادتم! نمیشه از اهالی کوچه باغ خاطره باشی، نمی شه خونه ت یه کلبه دست ساز ته این کوچه باغ باشه،نمیشه هنوز روی طاقچه زندگیت عکس دلدار باشه و نمیشه که هنوز هر روز صبح دم در خونه دلت رو به یاد و انتظار اومدنش آب و جارو کنی و اونوقت حتی برای یه لحظه، یه آن ، یه چشم به هم زدن،...
  • دردهایی به رنگ ...رمضان! چهارشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1392 11:24
    یه درد دلایی هست که نمی شه به هر کسی گفت!خوب یه جوریه!الان هم که دارم اینو می نویسم ، یه گوشه اتاقم کز کردم و تو خلوت خودم دارم تپ تپ روی صفحه کلید می زنم و همش حواسم هست که نکنه بقیه از صدای تق تق تایپ من بیدار بشن! خوب چه کنیم دیگه! از برکت این ماه رمضون، شبا بیداریم و پاس می دیم و وبگردی و مطالعه و نوشتن و...
  • یار غار چهارشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1392 01:27
    راهم نمی دهی اندر خیال خود؟! باشد؛ من می روم به همان آخرین پناه... من می روم به تماشای خواب خود، اندر میان کوچه ی میعاد تشنگان! باشد؛ من می روم.... با خود بمان به همان غار کوچکت! تنها بمان و خاطره ها را ورق بزن... باشد ...بمان! من می روم به سرانجام بیدلی، من می روم به شقایق سری زنم، آن جا نشسته و تنها به فکر توست!...
  • از خدا مسلمون ترین ...یا از شیطان کافرتر؟؟!! چهارشنبه 19 تیر‌ماه سال 1392 12:56
    از خدا مسلمون تر یا از شیطان کافرتر...! ماه رمضون فرارسیده و خوب این یه فرصت خوبِ دوباره برای خیلیاست.تو این ماه خیلیا تصمیم می گیرن که راه تقرب جستن به خدا رو پیش بگیرن. یه عده ای هم طبق اسناد و مدارک موجود و دال بر مسلمون بودنشون، اتومات اقدام به ادای فرائض این ماه مبارک می کنن! یه عده ی دیگه ای هم هستن که از اذان...
  • 131
  • صفحه 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5