یادداشت امروز

زندگی یعنی همین: 

 

            عشق و حرمان در کمین!!! 

 

***

****** 

 

رها کن مرا مرا در این قفس 

که مرگ را درون خود کشم به هر نفس 

 

شقاوت تورا زیاد برده ام رفیق 

سکوت این اسارتم شده مرا شفیق 

 

نگاه بی لیاقتم مرا ربوده است 

عبادت کویر نامرادیم تورا ستوده است...

ابیات تنهایی!!

خواب دیدم, 

واندر آن خواب خدا را دیدم, 

که به دل آمده بود 

و هوا در قدحی در دستش, 

و همه مست شدم از نفسش... 

 

********* 

****** 

 

کفش آهنی چو میکنم به پا 

میروم به جنگ سرنوشت 

آن نوشته را که بر سیاهه حک شده 

میکنم دوباره رونوشت 

مینویسم و نگارم این سخن 

مشق عاشقی دل چو از ازل نوشت!! 

 

************ 

********* 

 

آه و دریایی پر از شکوایه بود 

راز دل در سینه و  سردی سخت سایه بود 

کوچه را پس کوچه رد میکردم و بی آشنا 

سیر من در خوان اول همچنان گمگشته بود 

شب نشینم در خرابات و دلم,سرگشته است 

این همان پند نخست پیر در میخانه بود 

چهره را پوشانده ام در ستر و بیره  میروم 

این نقاب بی ریایی در کف بیراهه بود...!!