ذبح دل کردم...چراغانی کنید!

دل به درد آمد مرا یاری کنید 

گاهی از نو با من عیاری کنید 

 

ذبح دل کردم،چراغانی کنید 

بار دیگر این مرا فانی کنید 

 

شیشه جانم شکست و دود شد 

مُهر معشوقه زجان نابود شد 

 

کاش این عشقم مرا سوزانده بود 

جانمازم در دلم جامانده بود 

 

قبله گاهم بی نشان از یار گشت 

شهسوار قصه ام بر دارگشت 

 

نیک می بینید کز اسب افتاده منم 

آن شکسته بال و پر شاهین منم 

 

باشد این باشد سزای دل شدن 

این سزای عاشق بی دل شدن 

 

نیک می دانم ازین پس بی دلم 

باید اینک پی کنم این مشکلم 

 

 

 

فاسُل.ش

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد