شرف بی شرف!!

چیزی به نام قلم تیر می کشد 

 

در انتهای سینه دل آژیر می کشد 

 

فهم نفهم زمان جیغ می کشد 

 

بر صورت تعقل  ما تیغ می کشد 

 

نام شرف نهاده اند روی مکتبش 

 

این واژه درد را پی تکبیر می کشد  

 

 

مشتی اراذل و مفتی جامانده اند به صدر 

 

گاهی قداست است که به زنجیر می کشند 

 

 

یک یک چو چیده اند جوانان سرزمین 

 

پیران این دیار را پی تابوت می کشند  

 

 

اینجا هجوم بنفش پیاده هاست 

 

هر شب فرشته بار گنه دوش میکشد 

 

در حیرتم زحیاهای بر فنا 

 

گاهی شرافت است که بر سیخ می کشند 

 

فاسل.ش

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد