ازدواجهایی سخت و...طلاقهایی سخت تر!

نه به اون تعارفای  پوچ و تو خالی دم عقد و ازدواجمون! نه به این کشت و کشتار و فحش و فضیحتهای دم جداییامون! واقعا ما، ملت ایران    همیشه یا از این ور بوم افتادیم، یا از اونور بوم! اینه که همیشه ی خدا دست و پاهای منطقمون شکسته ! دیشب این همسایه ما ،زن و شوهر به اتفاق هم، یه سکته اساسی به قلبای باطری   سوخته ماها دادن!خیلی تمیز و شسته رُفته! الان حدود دو ماهه در حال بیا برو تو دادگاها برای اجرای حکم طلاقن! اما خوب با هم دارن زیر یه سقف زندگی می کنن و مثل همیشه دعواها و بزن بکش هاشون هم سر جاشه! آخه من نمیدونم ،این چه کاریه؟ به نظر بنده ناچیز وقتی دونفر به این نقطه از زندگیشون می رسن که نتیجه ش اینه که نمی خوان باهم دیگه به زندگی مشترک ادامه بدن،از اون لحظه به بعد دیگه مفهوم زیر یه سقف زیستن برای اونها تموم شده و از همونجا بهتره راهشونو از هم جدا کنن و مایه عذاب روحی و جسمی خودشون، بچه شون و دیگران نشن!باور می کنین همین الان که مشغول نوشتن اینا هستم، خانومه با تیشه افتاده به جون در واحدشون و داره در رو می شکونه! شما به این اره بده تیشه بگیر دم طلاق ما ایرانیا چی می گین!؟

شاید اگه یه تغییری در فرهنگ ازدواجمون می دادیم و ازدواج رو ساده تر اجرا می کردیم ،اونوقت وقتی هم که به بن بست می رسیدیم بی دردسر تر از هم جدا می شدیم بدون اینکه خاطره هایی چنین تلخ از خودمون در ذهن دیگری و حتی اطرافیانمون برای یه عمر باقی بگذاریم.

یه مورد سراغ دارم که می تونن شاهدای خوبی برای ازدواج آسان و تضمین خوشبختی برای همه باشن. دختر خانومی بود که از یه خونواده اصیل و اسم و رسم دار  و مایه تیله دار  قبول ازدواج با پسری مهربان و خانواده دار ولی نه پر مایه و ثروتمند،می کنه.البته ثروت آقا پسر در ذات و همت او بود که از همان ابتدا به دختر خانوم ثابت کرد که اهل کاره و غیرت اینو داره که کار کنه و چشم به مال کسی نداشته باشه. خلاصه به رغم اینکه عرف مهریه دوازده سال پیش تو خونواده دختر خانوم یه چیزی حدود پانصد سکه بود دختر خانوم اصرار بر این داشت که مهریه رو قبول نداره . جنجال به پا شد و خلاصه به صدو ده سکه بسنده کردن که دختر خانوم بعدها اونو هم بخشید و در عوض آقا هم به محض اینکه صاحب ملکی شدند ، نیمی از دارایی و ملکشون رو به نام خانوم کردن.زوج مذکور برخلاف میل هر دو خانواده  مراسم عروسی و عقد باشکوه نگرفتن و به سفر مشهد مقدس بسنده کردن. اونها حتی به رغم سنت جاری مملکتمون خرید عروسی هم نداشتن و خانوم تمام ملاحظه لازم رو برای مراعات وضع اقتصادی آقا به خرج دادن و خلاصه زندگیشون رو با ذکر یا علی شروع کردن و الان هم یه پسر شیطون کاکل زری دارن و...زندگی هنوز ادامه داره! اونا با هم قرار گذاشتن اگه یه وقت هم خواستن خدای نکرده از هم جدابشن  منصفانه و دوستانه جدا بشن! اونا سعی کردن طوری رو بوم زندگی قرار بگیرن و زندگی کنن که  خدای نکرده یه وقت از این ور بوم یا اونور بوم نیفتن و دست و پای منطقشون دچار آسیب و شکستگی نشه!  اونها هستن و از یه کره دیگه هم نیومدن و مال همین دور و برها هستند و اگه بخوایم می تونیم ببینیمشون و ما هم کاری که اونا کردن  رو الگو بگیریم و ساده شروع کنیم! تا راحت تر این روزگار رو بگذرونیم!

فاسل.ش

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد